هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » سید علی صالحی »الف
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 17:7 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

الف

روزی
 یک روز سرد زمستانی
یکی از همان روزهای سوز و بلرز یتیم
پرنده ای خیس و خسته
 از بالای بام خانه ها گذشت
رفت رو به روی دریچه ی بی گلدان اتاق تو نشست
تو نبودی
همسایه ها می گفتند رفته ای راهی دور
خبر از شفای حضرت حوصله بیاوری
پرنده داشت
به شیشه مه گرفته ی بی تماشای تو
نک م یزد
 انگار بو برده بود
انگار باد به او گفته بود
در دفتری که تو زیر بالش خود نهان کرده ای
راز کدام کلید گم ده رانوشته اند
 و ما هیچ نمی دانستیم
تا شبی دیگر
که کودکان کوچه خبر آوردند
پرنده ای که به سایه سار هدهد مرده می مانست
آمده افتاده پای آخرین صنوبر پیر
زنده است هنوز
هنوز دارد مثل ما آدمیان انگار
 می خواهد چیزی بگوید
چیزی شبیه راز همان کلید گم شده
که گفته اند پنهانی ترین شفای همین قفل کهنه است